Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-29@13:40:14 GMT

امیرغدیر| چند ایده ساده برای هدیه های غدیری

تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۴۷۵۳۲

امیرغدیر| چند ایده ساده برای هدیه های غدیری

گروه زندگی- حالا که عید بزرگی چون غدیرخم را پیش رو داریم و دلمان می‌خواهد این روز را برای فرزندانمان جا بیندازیم و محبت امیرالمومنین (ع) را در وجودشان پرورش دهیم، می‌توانیم از چند هدیه جذاب کمک بگیریم. این هدایا دقیقا همان کاری را انجام می‌دهند که پول سیدها در دوران کودکی خود ما انجام می‌دادند. اما چه هدایایی مناسب هستند؟ قطعا هدیه‌ها باید کوچک، جذاب و متناسب با علایق بچه‌ها باشند که البته ضمیمه کردن یک خوراکی نقلی، آن‌ها را خوشحال‌تر خواهد کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 


با هدیه به کودکان در اعیاد، عشق به اهل بیت را در وجودشان پرورش می‌دهیم

گل‌های شکلاتی؛ یک جذاب خوشمزه

شکلات‌ها عضو جدایی ناپذیر اعیاد هستند که در بهترین حالت داخل زرورق بسته‌بندی می‌شوند اما شما می‌توانید همین شکلات‌ها را با روش متفاوت‌تری و در قالب یک گل کاغذی یا نمدی به بچه‌ها هدیه دهید تا همیشه در ذهنشان بماند و حتی به عنوان یادگاری از عیدغدیر قابلیت نگهداری داشته باشد. 

برای این کاردستی ساده به کاغذ معمولی یا کشی و یا مقوای اکلیلی سفید و زرد، سیخ چوبی، چسب مایع یا حرارتی و مقداری روبان سبز نیاز دارید. ابتدا یک الگوی ساده از یک گل چند پر بکشید و سپس آن را روی کاغذ یا نمد سفید رنگ برش دهید. حتی برای سرعت دادن به کار می‌توانید چند لایه از کاغذ یا نمد را روی هم قرار دهید تا با هربار برش، چند گل آماده شود. در مرحله بعد به تعداد گل‌هایتان، دایره‌های زرد رنگ بریده و در مرکز گل‌ها بچسبانید. این گل‌ها را با چسب روی سیخ چوبی فیکس کنید و سپس یک عدد شکلات و روبان پاپیونی سبز رنگ هم روی سیخ بچسبانید. 


بچه ها عاشق درست کردن کاردستی حتی برای هدیه دادن به دیگران هستند

پروانه‌های غدیری؛ هدیه‌ ‌‌ای ماندگار

حسن درست کردن گیفت‌های غدیری در این است که می‌توانید از خود بچه‌ها که عاشق درست کردن کاردستی هستند، کمک بگیرید تا از همین حالا مشارکت در چنین کارهایی را یاد بگیرند و بزرگتر که شدند به طور خودجوش برای اهل بیت(ع) قدم بردارند. یکی دیگر از ایده‌های جذاب برای گیفت‌های غدیری، درست کردن پروانه‌های سبز رنگ با تبرکی مثل پول و شکلات است. نمد و مقوای اکلیلی سبز رنگ، چسب حرارتی و مروارید، تمام چیزی است که برای این کار لازم دارید. اول الگوی پروانه را در دو سایز روی کاغذ بکشید و سپس آن‌ها را روی نمد و مقوای اکلیلی قرار داده و نمدها را ببرید. حالا نوک باله‌های پروانه کوچک را چسب زده و روی پروانه بزرگتر بچسبانید، بطوریکه قسمت وسط پروانه‌ها از هم جدا باشد. بعد از این کار، مرواریدهای سفیدرنگ را مطالق تصویر روی پروانه کوچک بچسبانید و بنا به سلیقه خود، پول لوله شده و یا یک عدد شکلات داخل فضای خالی بین پروانه‌ها قرار دهید. 


با ساده ترین هدیه ها می‌توان غدیر را در ذهن بچه ها ماندگار کرد

گل‌های نمدی؛ ساده اما زیبا

برای درست کردن گل‌های نمدی هم به نمدهای سبز روشن و تیره نیاز دارید. گل‌های را به همان روش پروانه‌ها در دو سایز ببرید و گل‌های کوچک را با چسب حرارتی روی گل‌های بزرگ فیکس کنید. می‌توانید در مرکز گل‌ها یک سکه و یا یک شکلات بچسبانید و به عنوان هدیه غدیر به کودکان هدیه دهید. 


عیدی به بچه‌ها گاهی می‌تواند یک خوراکی ساده و جذاب مثل پفیلا باشد

پفیلای قیفی؛ یک عیدی خاص

می‌دانید که بچه‌ها عاشق پفیلا هستند، پس خودتان دست به کار شوید و کمی پفیلای خانگی درست کنید و سپس بروید سراغ تزیین جذاب آن. برای این کار به کیسه‌های مشمبایی یا زرورقی، کاغذ رنگی سبز و مقداری روبان قهوه‌ای نیاز دارید. اول پفیلاها را داخل زرورق بریزید و درب آن را با منگنه ببندید. سپس با کاغذ رنگی قیف‌هایی متناسب با سایز کیسه‌های پفیلا درست کنید و پفیلاها را داخل آن گذاشته و با چسب محکم کنید که از داخل قیف‌ها نیفتند. در مرحله آخر هم پایین قیف‌ها را با روبان پاپیونی تزیین کنید. مطمئن باشید بچه‌ها عاشق این خوراکی جذاب غدیری می‌شوند و برای همیشه در ذهنشان می‌ماند.

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: عیدغدیر کاردستی بچه گانه درست کردن پروانه ها بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۴۷۵۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • صد و پنجاه و نهمین کاغذ خبر ایسکانیوز منتشر شد
  • صد و پنجاه و هشتمین کاغذ خبر ایسکانیوز منتشر شد
  • (عکس) واکنش معنادار دروازه‌بان آلومینیوم به شکست پرسپولیس
  • مسیر شفافیت از ارتباطات سامانه‌ای با حذف کاغذ می‌گذرد
  • جعبه آماده ۵۰ عددی از کجا بخریم
  • وقتی هوش مصنوعی از هر چیزی توپ درست کنه! (عکس)
  • جمع‌آوری «نامزد گلوله‌ها» سال گذشته از نمایشگاه کتاب به شدت غیرفرهنگی بود!
  • (ویدئو) نحوه درست کردن برنج پف کرده در خیابان‌های هند
  • تکذیب فروش اسناد حاوی اطلاعات بیماران به عنوان کاغذ باطله
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!